-پرخاشگر شده. بعضی وقتا میره توی لاک خودش، نه حرف میزنه نه تلوزیون می بینه نه بازی می کنه.
+ببین! وضع جامعه رو من می دونم، تو هم می دونی. قُر قُر کردن فقط سنباده کشیدن روی اعصابمونه. ما بزرگیم. خودمون رو جمع و جور می کنیم، اما پسرت فقط 13 سالشه. اول نوجوونی باید خیال پردازی کنه. باید بتونه آیندش رو تجسم کنه و فکرای بزرگ کنه. وقتی توی خونه حرص می خوری و از امنیت نداشته اقتصادی می نالی، از فساد می گی، عملن داری روان بچت رو نابود می کنی.
-خودم هم به این نتیجه رسیدم. حرفام خیلی روش تاثیر گذاشته...
+توی خونه اخبار نبین. حرف سیاسی نزن. امنیت روانی مهمتر از هر امنیت دیگه ای هست. منم با پسرت حرف میزنم. اون باید از همین لحظات لذت ببره و خیال پردازی کنه. تو هم اونو بذار کلاس ورزشی، موسیقیی چیزی تا حال و روزش عوض بشه.
* "اوضوی اَل" عبارت شیرازی به معنی اوضاع بهم ریخته!
*اینو خوندم کلی خندیدم: شیرازیا به زیبای خفته می گن "کَپیده ی قشنگو"!
هفته پیش یکی ازم پرسید ای دُرسه که شیرازیا تنبلن؟ والو چی بگم؟! فقط یه اشاره کوچیک دارم به آقامون حافظ که سر یه قضیه ای حسابی شاکی هستن و میخوان از شیراز بزنن بیرون:
موقع بیماری به نظرش می آمد که گویی تمام عالم محکوم است به اینکه قربانی مرضی شوم و ناشنیده بشود. مرضی که از اعماق آسیا به اروپا آمده بود. همه می بایستی از بین بروند، به غیر از عده ای معدود از برگزیدگان. قارچ هایی جدید و ذره بینی پیدا شدند که در بدن مردمان رخنه می نمودند، اما این موجودات ارواحی بودند دارای عقل و اراده. مردمی که آن ها را در خود می پذیرفتند، بی درنگ جن زده و بی اراده می شدند. اما هرگز، هرگز آنقدر که این مبتلایان خود را عاقل و مطمئن در یافتن حقیقت می دانستند، کسی خود را محقق نمی دانست. هرگز کسی بیش از آنان رای و نظریه ی علمی و معتقدات اخلاقی و مذهبی خود را آنقدر شکست ناپذیر نمی شمرد. شهرها و ملتهای بسیار به این مرض دچار می شدند و دیوانگی می نمودند.
کتاب بی نظیر "جنایت و مکافات" از فئودور داستایوفسکی ترجمه مهری آهی