وی در خانواده ای تقریبا مذهبی چشم به جهان گشود که البته این موضوع بعدها به دردش نخورد و به سرمایه و مقام نرسید. اوقات نوجوانی و جوانی را به بطالت گذراند اما در کل بچه خوبی بود. درسش هم اِی، بدک نبود! در بعضی حوزه ها که پول و پله درشان نبود استعدادکی داشت که البته همان هم سرکوب شد! وی از پیروان سر سخت فلسفه "عامو ولش کن" و "ای همه جلز ولز بَرِی چی چی؟" بود. همچون بسیاری از همسالانش دچار مسیر از پیش تعین شده مدرسه-دانشگاه-درس بود و اینچنین بهترین سال های عمرش را به بدترین وجه ممکن سپری کرد. در حالی که اسم "ایران" تمام وجودش را لبریز از غرور می کرد اما اندک تعصبی نسبت به هیچ فرد، تفکر و مسلکی نداشت. با وجود آرزوهای تباه شده گذشته اش، بلند پروازی های او بی پایان بود تا اینکه...