بچه آدم

همه از دست غیر ناله کنند / سعدی از دست خویشتن فریاد

بچه آدم

همه از دست غیر ناله کنند / سعدی از دست خویشتن فریاد

۲ مطلب در آبان ۱۳۹۷ ثبت شده است

۱۶ آبان ۹۷ ، ۱۶:۱۶

طبیب یعنی

"محققان دانشکده پزشکی هاروارد در ژورنال ساینس نشان دادند خستگی مزمن و بی حوصلگی از مهمترین نشانه های فقر آهن است."

قبلن گفتم بعد از ظهرها به شدت احساس خستگی می کنم و راندمان کاریم پایینه (+). آزمایش دادم. ویتامین D و آهن به شدت پایین بود.

از این حرف ها بگذریم درباره پزشکم بگم. پزشک نگو، بگو فرشته. اصلن این خانم ژنش با بقیه دکترها فرق داره. خیلی خارجیه! این که میگم خارجیه به خاطر غرب زدگیم نیست (اون که جای خود داره) به خاطر اینه که خیلی deep مداوا می کنه. کاری که فوق تخصص هامون هم نمی کنن چه برسه به یه پزشک عمومی. برای بقیه پزشکا پول مهمه و پول و همچنین پول فلذا حاضر نیستن برای یه بیمار نیم ساعت در هر ویزیت وقت بذارن.

هنوز به قسمت جذابش نرسیدم! شاید بگید که هنوز هستند پزشکایی که سلامت و مداوای بیمار براشون مهم تر از پوله اما پزشکی رو پیدا نمی کنید که بدون هیچ چشم داشت مادی پیگیر حال بیمارش باشه و براش دل بسوزونه! این خانم، پزشک اعضای خانواده من هست بجز من! من رفتم اونجا تا نتیجه آزمایش یکی از اعضای خانواده ام رو نشونشون بدم که در اومد گفت این مدت که سر نزدید حال فلانی چطوره و بهمانی چه می کنه و پیگیری حال همه اعضا خانواده. منم گفتم اونا خودشون میان، شما حال منو دریاب! یه سری آزمایش برام نوشت بدون اینکه پول ویزیت برای خودم داده باشم! (خیلی از جزییات ماجرا رو فاکتور گرفتم) بعدشم گفت اگر دوست داشتی نتیجه ها که اومد بیا تا بهت مشاوره بدم.

بعد از چند روز همراه مادرم رفتیم سراغ ایشون. مادرم ویزیت شدند و بعدش دکتر گفت نتیجه شما اومد؟ منم از خدا خواسته نتیجه ها رو نشون دادم. برام نسخه نوشت و توصیه های پزشکی رو گفت و تاکید کرد بازم سر بزن. فلانی رو هم بیار! باید یه چک آپ براش بنویسم! 

یاد پزشکی افتادم که از قضا استاد دانشگاه بود. برای چک کردن نتیجه آزمایشی که خودش نوشته بود و 58 تومن ویزیت گرفته بود، 58 تومان دیگر پول کاغذی گرفت (اکثرشون برای فرار یا همون دزدی مالیاتی کارت خوان ندارند) تا در عرض 2 دقیقه تشخیص ... شون رو بفرمایند که طبابتش به درد لای جرز هم نمی خورد!

بچه آدم

شیراز، در این روزها شیرازتر از همیشه است. شیرازِ غزل های سعدی ست. امشب در باغ اناری قدم زدم. خرمالوها رسیده بودند، باران می آمد، دیوارهای کاهگلی باغ خیس شده بودند و بوی خاک فضا را پر کرده بود. جیر جیرک ها آواز می خواندند و هوا عالی بود.

یک زمانی در همین باغ برنامه ریختم که 23 سالگی با همسرم به این باغ بیایم! سال ها از برنامه عقب افتادم و همچنان تنها به این باغ سر می زنم.

بچه آدم