بچه آدم

همه از دست غیر ناله کنند / سعدی از دست خویشتن فریاد

بچه آدم

همه از دست غیر ناله کنند / سعدی از دست خویشتن فریاد

امروز (آخرین روز آبان) اولین باران پاییزه شیراز آغاز به باریدن کرد. شاه چراغ رفتم. خلوت بود. توی حیاطِ حرم، باران را، چنارها و نارنج ها را و همچنین گنبد و گلدسته ها را نگاه می کردم. فقط نگاه!
در مسیر برگشت دورترین مسیر را انتخاب کردم. فکرهایی در ذهنم جرقه می زد و سریع خاموش می شد. یک موج کوچک شکل می گرفت و تا همت می کرد قد بکشد، به دیوار ساحل کوبیده می شد. چند بار نزدیک خانه شدم اما هر بار حسی درونم می گفت "مقصد اینجا نیست!" و دوباره در خیابان ها می چرخیدم. وجودم در پی چیزی، کسی یا جایی ست که خودش هم نمی داند چیست، کیست و یا کجاست! عجب گیری افتادم به خدا!!!
۹۶/۰۹/۰۱
بچه آدم

نظرات  (۱)

۰۱ آذر ۹۶ ، ۰۱:۱۸ رضا سهرابی
:)
عجب گیری کردین!:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی