۰۵ مرداد ۹۷ ، ۱۴:۵۶
در خزانم بیا ای بهار
"واجب است هر کس بتواند لااقل به جایی روی آورد."
جنایت و مکافات از فئودور داستایوفسکی
این روزها خیلی احساس بی پناهی می کنم. نمازهام رو همچنان از سر عادت و یا برای اینکه پل های پشت سرم رو خراب نکنم می خونم اما خیلی بی حس و حال هستم نسبت بهش! به خدا ایمان دارم اما... می دونی! چی می شد خدا یه جوری خودش رو بهم نشون می داد یا باهام حرف میزد؟ الان قلبم بیش تر از هر وقت دیگه نیاز داره حضورش رو حس کنه. چه می دونم! بعضی وقتا می گم شاید اثر گناهه و خیلی بد شدم، اما مگه بدا دل ندارن؟ خب دلم رو چه کار کنم. فقط یه جمله! اصلن به یه رویا کوتاه راضیم! امام زمان(عج) رو هم نمیشه دید یا هم کلام شد؟ آخه موسی (ع) با تو حرف زد...
"چون موسى به میعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، گفت: اى پروردگار من، بنماى، تا در تو نظر کنم. گفت: هرگز مرا نخواهى دید. به آن کوه بنگر، اگر بر جاى خود قرار یافت، تو نیز مرا خواهى دید. چون پروردگارش بر کوه تجلى کرد، کوه را خرد کرد و موسى بیهوش بیفتاد. چون به هوش آمد گفت: تو منزهى، به تو بازگشتم و من نخستین مؤمنانم." اعراف 143
۹۷/۰۵/۰۵