بچه آدم

همه از دست غیر ناله کنند / سعدی از دست خویشتن فریاد

بچه آدم

همه از دست غیر ناله کنند / سعدی از دست خویشتن فریاد

۱۷ شهریور ۹۷ ، ۲۲:۴۲

بسم الله

عقل دنیایی حساب گر می گوید سال دوازده ماه است. امروز که گذشت، ۱۲ ماه دیگر زمان می برد تا دوباره برسد. سیصد و خورده ای روز که هر روز ۲۴ ساعت است. تازه! روزها با هم فرقی ندارند! همه شان از واحدهای کوچکتری به نام ثانیه تشکیل شده اند! جنس شان یکی است و این ما هستیم که رویشان اسم می گذاریم.

این قرارداد رو می دونم اما این ماه همیشه وقتی از راه می رسه که باید! وقتی از راه می رسه که به شدت بهش نیازه. جنسش، ماهیتش، همه چیزش فرق می کنه... این حسین (ع) هست که می تونه حال رو خوب کنه.

سلام بر کشته اشک ها.

بچه آدم
۰۶ شهریور ۹۷ ، ۰۸:۱۹

نشانه

احیانا در نشانه های آخرالزمان نیامده: ملتی از ثریا به زمین آمده و "خودشان انتخاب می کنند که یک جور دیگر زندگی کنند" و فرهنگ و اقتصاد و جامعه و مذهب خود را تباه می کنند!؟
بچه آدم
۰۴ شهریور ۹۷ ، ۱۹:۲۲

اصن یه وضی

آمو پوشو برو آموزش دانشگاه یه نیگا بنداز! از در و دیوارش آدم می ریزه! همه ریختن اونجو می خوان مدرکشون آزاد کنن. یعنی دختر و پسر تو سر خودشون می زنن به هر نحوی شده برن. بالاتر از سیاهی که رنگی نیس.

عجیب ترش بگم برات: یکی از بچه های شریف قبل از امتحانوی پایان ترمش اومده بود پیشُم. دیدم سنش بالو میزنه. ازش پرسیدم سَنه ی چَنی؟ گفت آمو وسط تحصیل از شریف انصراف دادم رفتم حوزه. مدرسه فیضیه. برای تحول علوم انسانی! چند سالی درس خوندم دیدم نه! اینجو، جوی ما نیس. رفتم سربازی بعدش دوباره کنکور دادم برگشتم شریف. حالو دارم بَروی آیلتس آماده می شم. می دونی آیلتس چن شده؟

+ امروز حساب کردم دیدم حقوقم یک بیست و هفتم یک کارگر تو آمریکان. تازه کف حقوق کارگر رو حساب کردم. بعدش رفتم چهار دونه سیب گلاب​​ و چهار دونه هلو خریدم هشت تومن! آیلتس م شده حدود 3 تومن! مرگ بر آمریکا...

بچه آدم
۰۴ شهریور ۹۷ ، ۱۱:۵۸

الفاتحه مع صلوات

آن روزی که دولت ما توجه به کاخ پیدا کرد، آن روز است که باید ما فاتحۀ دولت و ملت را بخوانیم. آن روزی که رئیس جمهور ما خدای نخواسته، از آن خوی کوخ ‏نشینی بیرون برود و به کاخ ‏نشینی توجه بکند، آن روز است که انحطاط برای خود و برای کسانی که با او تماس دارند پیدا می‌‏شود. آن روزی که مجلسیان خوی کاخ‏ نشینی پیدا کنند خدای نخواسته، و از این خوی ارزندۀ کوخ ‏نشینی بیرون بروند، آن روز است که ما برای این کشور باید فاتحه بخوانیم. 

آیت الله خمینی ۱۳۶۲/۱/۱. منبع +
بچه آدم
۲۹ مرداد ۹۷ ، ۱۳:۱۷

چکیده تاریخ ایران

او برای قدرت های خارجی، مخصوصا انگلیس و روس و بعدا آمریکا، طبق یک تفکر و نگرش قدیمی، که متاسفانه آثار و عواقب آن تا به امروز هم به چشم می خورد، اعتبار و قدرت عجیبی قائل بود و هرگونه حرکت و انتقاد مخالفان و منتقدان خود را به یکی از نیروهای خارجی نسبت می داد و آن را محکوم می کرد ولی کمتر حاضر بود به کاستی های کار خودش هم بیندیشد.

کتاب "چکیده تاریخ ایران" از حسن نراقی نشر اختران - فصل پهلوی بخش پهلوی دوم

بچه آدم
۲۷ مرداد ۹۷ ، ۱۷:۱۷

چرخه بی انتها

یک بازه زمانی از زندگی گذشته را انتخاب کرد. زمانی که همه چیز در آن عالی بود. شاد بود. سفر با خانواده به مشهد و رامسر، آن هم در زمان کودکی. وقتی زمان زندگی ایده آل انجام شده اش را اعلام کرد، برنامه باقی زندگی اش ریخته شد. لطف بزرگی که خودش آرزو کرده بود! او می خواست باقی عمرش، تکرار یک خاطره خوب گذشته باشد. وقتی سفر تمام می شد، دوباره زمان برمی گشت به اول مسافرت، وقتی که پدرش داشت چادر مسافرتی را روی باربند محکم می کرد و او به دنبال برادرش می دوید.
قبل از اجرای برنامه، یک بار دیگر در دلش شک و تردید آمد. آیا آینده ارزش امتحان کردن را نداشت؟ آینده ای کاملا غیر قابل پیش بینی. نه! هر چه می گذشت طعم خوشی محو تر می شد و اتفاقات خوب، دیگر آنقدرها شادش نمی کرد. تشویش و خستگی اش روز به روز بیشتر می شد. یک جا باید کوله بار غم را زمین می گذاشت و مثل یک پسر بچه سرمست شش ساله بعد از دوچرخه بازی توی کوچه پس کوچه های محله، استراحت می کرد.

بچه آدم
۲۰ مرداد ۹۷ ، ۱۱:۵۶

BIG DREAMS

... I mean I think you have to realize that if you want to do something that's important, you know, you're going to face a lot of rejection, or at least it's very likely that you will. And so I just feel like, in the end, if you want to be happy and satisfied, it's good to dream big dreams, dreams that can change the world. And I guess, to me, when I was younger, I was more concerned about doing something that I felt was important than I was about necessarily keeping a job or something like that.

ROBERT LANGER

بچه آدم
بهترین توصیه برای کسی که دنبال حافظه ای بهتر می گردد، این است که به یاد گرفتن ادامه بدهد. همان طور که دیدیم، مغز دستگاهی فوق العاده انعطاف پذیر و کنش گر است. وقتی بخواهد خاطره هایی جدید ضبط کند، پروتئین های جدید می سازد و سیناپس هایی تازه به وجود می آورد. بعضی مناطق مغز، در پاسخ به تقاضای ذخیره اطلاعات بیشتر، به تدریج بزرگتر می شوند. اما همان طور که با بالاتر رفتن سن، قدرت ماهیچه های مان تحلیل می رود، توان مغز هم کاهش می یابد. می دانیم که ورزش جسمی شرایط فیزیکی بدن را بهبود می بخشد، نتایج پژوهش های عصب شناختی هم نشان می دهند ورزش ذهنی مشابه، چنین تاثیری را بر سلامت مغز انعطاف پذیرمان می گذارد.
کتاب "مغز" از مایکل اوشی - ترجمه یاسر مالی - نشر افق
بچه آدم
۱۶ مرداد ۹۷ ، ۰۷:۳۷

ترقی معکوس

وژدانن بیاین قدر روحانی رو بدونیم. امروز دلمون برا احمدی نژاد تنگ شده، زمان محمود یاد خاتمی می کردیم و همین طور بگیر برو تا کورش کبیر.

ضمنا از محضر همایونی حضرات و آقا زاده های والامقامشون به خاطر اینکه با جوونی تباه شدمون، خاطر عزیزشون رو مکدر کردیم معذرت می خوایم.

بچه آدم

هر وقت احساس کردم که کارم درسته و این منم و بقیه سوسکن، لحظه ای نگذشته که دماغ سوخته و خیت شدم! چند روز بود که داشتم احساس خفنیت می کردم و بادی در غبغب می نداختم که هل من مبارز؟ وانگهی...

یکشنبه شروع کردم روی یه سری نمونه کار کنم. نمونه های سختی هم بودن واقعن. امروز صبح (چهارشنبه) وقتی نمونه آخر رو برداشتم، دیدم پشت نمونه نوشته: "علامت ضربدر، پشت نمونه است".

سرم رو پنج دقیقه گذاشتم روی میز. فایده نداشت! از اتاق زدم بیرون و ده دقیقه قدم زدم و نفس عمیق کشیدم. بعدش برگشتم و نمونه آخر رو گذاشتم سر جاش و نمونه اول رو برداشتم. این بار باید همه ی کارها رو روی سطحی انجام می دادم که روی نمونه بود و علامت نداشت!

تحیت و درود نثار روان اسکلی شد که توضیح علامت به این مهمی رو روی نمونه آخر نوشته بود و تشر به خودم که مسئله به این پیش پا افتادگی و مهمی رو بی توجهی کردم. باشد که پند گیرد!

بچه آدم