۲۵ خرداد ۹۵ ، ۲۰:۳۶
حس خوب زندگی
داشتم با خودم فکر می کردم که حدود هشت سال پیش آرزویی داشتم که خیلی برام مهم بود. یادمه به خدا می گفتم اگه این آرزو برآورده بشه من دیگه چیزی نمی خوام!
الان که نگاه می کنم می بینم چیزی که هشت سال و اندی پیش از خدا می خواستم الان دارمش و هنوز پر از نیازم و آرزو. اون موقع ها با خودم فکر می کردم اگه این طور بشه چقدر شاد خواهم بود، چقدر همه چی عالی می شه! ولی الان که برآورده شده می بینم هیچی تغییر نکرده! فقط نیازهای دیگه که در اولویت بعدی بودن پر رنگ تر شدن.
یه زمان با خودم فکر می کردم به فلان جا که برسم و فلان چیزو داشته باشم، چقدر بی نظیره و چقدر موفقم و چقدر شادم و چقدر ... نگاه می کنم و می بینم چقدر از این چقدرها رو دارم و بازم اون حس عالی ای که دنبالش بودم رو ندارم... حسی که به تفکر من و بینش من از زندگی برمی گرده.
همین الان می تونم فارغ از همه چی، شادترین و سعادت مندترین و آروم ترین آدم روی زمین باشم! نیازی نمی بینم که این ها رو موکول کنم به برآورده شدن آرزوهای بعدیم!
سالمم، پدر و مادرم در کنارم هستن، دوستای خوبی دارم، امکانات رفاهی کافی دارم، زمینه ی رشد و شکوفایی استعدادام در اختیارمه، فامیل خوب و دلسوزی دارم، در کشور امنی زندگی می کنم، خدا رو قبول دارم، به قدر ظرفیتم اونو می شناسم، اهل بیت رو دارم، حتی الان دم افطار هست و گشنمه و حس خوب معنوی دارم، صدای گنجیشکا اتاق رو پر کرده، هوا خیلی خوبه و هزار تا چیز دیگه که می تونن بی حد و حساب باعث آرامش من باشن. نعماتی که خیلی ها از اون ها محرومن. خیلی ها دوست دارن یک صدم داشته های منو داشته باشن (موردش رو دیدم).
چقدر انسان حریصه و ناشکر... خودم رو میگم!
الان می خوام برم قبل از افطار حداقل با زبون از خدای مهربون تشکر کنم (در عمل که نکردم!). خدایی که خیلی دوسش دارم :)
الان که نگاه می کنم می بینم چیزی که هشت سال و اندی پیش از خدا می خواستم الان دارمش و هنوز پر از نیازم و آرزو. اون موقع ها با خودم فکر می کردم اگه این طور بشه چقدر شاد خواهم بود، چقدر همه چی عالی می شه! ولی الان که برآورده شده می بینم هیچی تغییر نکرده! فقط نیازهای دیگه که در اولویت بعدی بودن پر رنگ تر شدن.
یه زمان با خودم فکر می کردم به فلان جا که برسم و فلان چیزو داشته باشم، چقدر بی نظیره و چقدر موفقم و چقدر شادم و چقدر ... نگاه می کنم و می بینم چقدر از این چقدرها رو دارم و بازم اون حس عالی ای که دنبالش بودم رو ندارم... حسی که به تفکر من و بینش من از زندگی برمی گرده.
همین الان می تونم فارغ از همه چی، شادترین و سعادت مندترین و آروم ترین آدم روی زمین باشم! نیازی نمی بینم که این ها رو موکول کنم به برآورده شدن آرزوهای بعدیم!
سالمم، پدر و مادرم در کنارم هستن، دوستای خوبی دارم، امکانات رفاهی کافی دارم، زمینه ی رشد و شکوفایی استعدادام در اختیارمه، فامیل خوب و دلسوزی دارم، در کشور امنی زندگی می کنم، خدا رو قبول دارم، به قدر ظرفیتم اونو می شناسم، اهل بیت رو دارم، حتی الان دم افطار هست و گشنمه و حس خوب معنوی دارم، صدای گنجیشکا اتاق رو پر کرده، هوا خیلی خوبه و هزار تا چیز دیگه که می تونن بی حد و حساب باعث آرامش من باشن. نعماتی که خیلی ها از اون ها محرومن. خیلی ها دوست دارن یک صدم داشته های منو داشته باشن (موردش رو دیدم).
چقدر انسان حریصه و ناشکر... خودم رو میگم!
الان می خوام برم قبل از افطار حداقل با زبون از خدای مهربون تشکر کنم (در عمل که نکردم!). خدایی که خیلی دوسش دارم :)